اینکه دلم تنگ می شود پلان به پلان ،
نفس به نفس برایت تراژدی نیست …
قلب من مقتول فیلم نامه است ،
شخصیت اصلی که تویی !
.
.
.
کفشهایم که جفت میشوند دلم هوای رفتن میکند ؛
چه کودکانه دل من تنگ میشود بی آنکه بدانم چه کسی دلتنگ من است !
.
.
.
دلتنگی هایم را نشاندم روی دوش بادبادک و فرستادمشان به آسمان …
دارد باران می بارد !
.
.
.
لتنگت می شوم و چشمانم را روی هم می گذارم
بلکه یادت را فراموش کنم …
تو بگو دلکم مگر می شود یک دنیا را فراموش کرد ؟
.
.
.
حوصله خواندن ندارم
حوصله نوشتن هم ندارم
این همه دلتنگی دیگر نه با خواندن کم می شود نه با نوشتن …
دلم تو را می خواهد !
.
.
.
دلم برایت تنگ شده است
قدِ یکی از سه نقطه های آخرِ نوشته هایم …
.
.
.
وقتی دلتنگم بشقاب ها را نمی شکنم
شیشه ها را نمی شکنم
غــرورم را نمی شکنم
دلت را نمی شکنم
در این دلتنگی ها زورم به تنها چیزی که میرسد ،
این بغض لعنتی است …